جدول جو
جدول جو

معنی سنگ سرمه - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ سرمه(سَ گِ سُ مَ / مِ)
سنگی که از آن سرمه سازند و این ترجمه اثمد است. (آنندراج). کحل. (منتهی الارب). اثمد. (نصاب الصبیان). توتیا. (صراح اللغه). سنگ انتیمون و اثمد. (از ناظم الاطباء) : و کانهای گوگردو زاج و سنگ سرمه (در طبرستان). (تاریخ طبرستان).
سنگ سرمه چونکه شد در دیدگان
سنگ بینایی شد اینجا دیده بان.
مولوی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ مرمر
تصویر سنگ مرمر
مرمر، نوع سنگ آهکی سخت که در مجسمه سازی و نماسازی ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گِ خُ)
رجوع به سنگ خروس شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
مجازاً حائل و مانع از چیزی. (آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 228). مزاحم. مانع. انگل. (ناظم الاطباء) ، متعرض راه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ سُ)
نوعی از سنگ نرم که در بعضی بلاد هندوستان بهم رسد و نوعی از آن سفید هم باشد و آنرا در عرف هند بانسی خوانند و سرخ نرم تر از سفید بودن و معدن هر دو یکی است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ رَ)
دهی است از دهستان راستوپی بخش مرادکوه شهرستان شاهی. دارای 380 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ سُ)
که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد:
پس پای او شد که بنددش دم
خروشان شد آن بارۀ سنگ سم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(سَ گِسَ چَ / چِ)
سنگ خانه چرا که سراچه تصغیر سرا باشد. (آنندراج) (غیاث) : سنگ سراچۀ دل را به آب دیده می سفتم. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 231 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
حجرالاسود. (شرفنامۀ منیری) :
بشب چون مردمک را جلوه گاه است
که در کعبه محک سنگ سیاه است.
حکیم زلالی (از آنندراج).
رجوع به حجرالاسود شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ گُ دَ / دِ)
حصاه کلیه، رمل کلیه. رجوع به سنگ کلیه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ لُ مَ / مِ)
مرادف سنگ ته دندان و آن ریزۀ سنگ است که در وقت خوردن لقمه زیر دندان می آید. (آنندراج) (بهار عجم) :
دل افسرده باک از سختی دوران نمیدارد
ز سنگ لقمه رنجی پیر بی دندان نمیدارد.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر، از توابع
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع تنکابن، از توابع دهستان خانقاه پی قائم شهر، قله ای به ارتفاع، ۰۵۰متر در کلاردشت، از توابع دهستان بیرون.، از دهستان بیرون بشم نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در شمال غربی بالا جاده ی کردکوی، مرتعی در حوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تعبیه ی سنگ در مرز فاصل دو زمین که تعیین کننده ی سامان دو
فرهنگ گویش مازندرانی